روزانه های عماد

شروع یک روز خوب درتعطیلات جاتون خالی خیلی سرد بود از نزدیک با زنبورها آشنا شدم خسته از بازی دوچرخه بازی جانانه با پسرخاله جان وه از این نعمت  آب بازی جانانه چه خوش گذشت با دوستام هنر دست من فرودگاه درست کردم جانانه اینم برج مراقبتم تو راه برگشت طوفان بود شدید خدا رو شکر از اینهمه بارون   ...

تو بهترین دوست منی ...

...

من همیشه دوست دارم به مادرم کمک کنم. شهربازی به لطف باباحاجی اون آقا پسر کناری پسرخالمه امیرعباس جان بازی با پوست باقالا یک اختراع از خودم اردیبهشت 94 باغ لاله گچسر باغ لاله گچسر مامانم اونقدر ذوق کرد که من بلدم با چنگال وچاقو غذا بخورم من لاکپشت نینجا هستم در نمایشگاه کتاب سال 94 یه دفعه هوس کردم با این ماشین عکس داشته باشم نیمه شعبان 94 با پسرعمو جون طاها دیدن فیلم باب اسفنجی 2015 به زبان اصلی پردیس سینمایی کوروش چه سفره افطاری خوشگلی     ...

ما اومدیم بعد از مدتها با یه عالمه عکس جدید برای مخاطب خاص اینجا در حال استراحتم اونم توی ماشین اینجا هم افطاری دعوت بودیم مهمان مادربزرگ و پدربزرگ غذا هم خوردیم ولی از بس من شیطنت کردم مامان نتونست عکس بگیره اینجا هم دلفینایوم برج میلاد با مامان رفته بودیم اینجا محله کودک برج میلاد توی ماه رمضون برنامه داشتن بعد از کلی جیغ و دست و هورا مشغول نون پختن شدم و همشو خودم تنهایی خوردم با عمو جون و پسرعمو رفته بودیم شهربازی کلی کیف کردم که رانندگی کردم یه تاب سواری عالی با طاها جون ...

...

...

...

من و مامان بعضي وقتها بعدازظهرها با هم مي ريم پياده روي و نتيجه پياده روي امروزمون چند جلد كتاب و خوردن يك كيك با آب پرتقال تازه بود (البته همشو من تنهايي خوردم به مامانمم ندادم) عكس كتابهامو بعدا براتون مي زارم اين يكي كه توي عكس مشخصه كتاب هيالوها هست كه چشم و گوش و بيني و دهان هيالوها آهنربايي هست و خوم مي چينمشون ...